شمارش روزهای شیرین قدکشیدنت شمارش روزهای شیرین قدکشیدنت ، تا این لحظه: 9 سال و 6 ماه و 21 روز سن داره

نقطه کوچولو

...

سلام پسرم این روزها حالت چطوره ؟ تو شکم مامانی جات راحته این روزها گاهی اوقات حالت هایی عجیبی دارم گاهی یه گوشه از شکمم میپره یه چیزی شبیه ضربان قلب نمیدونم میشه اینا رو به حساب حرکت کردنت گذاشت یا نه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ من و بابایی سخت دنبال پیدا کردن اسم هستیم هنوز نتونستیم چیزی که راضیمون کنه پیدا کنیم . بابایی میگه عجله نکن هنوز 4 ماه دیگه وقت داریم . حس میکنم خودت اسمت رو انتخاب میکنی ، شایدم تو خواب به مامان اسمت رو بگی مث ماه های اول بارداریم که خواب دیدم یه پسر ناز و دوست داشتنی بغلم بود و منتظر مامان بود م که بیاد و حمامت کنیم، فک میکنم وقتی بدنیا بیای شبیه پسرم تو خوابی ...
21 ارديبهشت 1393

تعیین جنسیت

شنبه 13 اردیبهشت 93 امروز نوبت سونو داشتم واسه تعیین جنسیت صبح ساعت 9 آماده شدم و با بابایی راه افتادیم سمت مطب دکتر خوشبختانه نفر دوم بودم و زیاد معطل نشدم برعکس دفعه ی قبل اینبار تنهایی رفتم داخل و بابایی بیرون موند چون منشی اجازه نداد دراز کشیدم روی تخت و آقای دکتر دستگاه رو روشن کرد و گذاشت رو شکمم ، بازم استرس اومد سراغم بازم همون ترس مادرانه و ترسم وقتی بیشتر شد که دکتر گفت حاملگی ات حاملگی breach هست. تا حالا این اصطلاح رو نشنیده بودم شروع کردم به دعا کردن و مدام چشمام به دکتر بود که ببینم حالت چهره اش چطوره ؟ دیدم چیز خاصی که حاکی از بد بودن اوضاع باشه تو چهره اش نیست ، نمی دونم چرا جرات نداشتم بپرسم breach یعنی چ...
15 ارديبهشت 1393

پایان ماه چهارم

سلام عزیز مامان امروز هفته شانزدهم تموم میشه و وارد ماه پنجم بارداری میشیم میخوام از این چهار ماه واست بگم تا هفته ی هفتم که از بودنت بی خبر بودم و اونوقت ها مث همیشه فقط درد پایین شکم داشتم بعد که اومدنت رو آشکار کردی به خاطر درد کمتر کار میکردم بابایی هم نمی ذاشت کار زیادی انجام بدم کم کم همش دنبال بهونه میگشتم که خونه نمونم و آشپزی نکنم از آشپزی بدم میومد همش دوست داشتم دراز بکشم و بی حال بودم همش احساس تهوع داشتم طوری که همش میگفتم کاش میشد استفراغ کرد تا اینکه تهوع های وحشتناک شروع شد تمام روز بالا میاوردم جرات نداشتم بیام خونه همش میگفتم خونه بو میده شوهری نباید نزدیکم میومد حالم ازش بد میشد خوردن ...
9 ارديبهشت 1393
1